اين شخص سالها بود كه هوس سلطنت داشت عام مهم بر انحراف پدرش زبير از پيروى على (عليه السلام) همان پسر بود زبير را با شدت تمام تحريك به جنگ على مىنمود روز جمل كاربجائى رسيد كه زبير بوى گفت چقدر فرزند شوم و بدفطرت هستى مرا به جنگ و اميدوارى و پس از فرار پدر با مسئوليت خود با على بجنگيد همون بود كه مقدمات جمل را فراهم آورد، (اگر او شهادت دروغ نمىكرد و پنجاه نفر از پيرمردان را براى شهادت پيش عايشه نمىبرد كه همه شهادت نمودند اين محل حوئب نيست و هر كه گفته حوئب است دروغ گفته، عايشه احتمال داشت بر گردد و جنگ جمل اتفاق نيافتد.
زيرا از پيغمبر (صلىالله عليه وآله) شنيده بود به يكى از زنان من سگهاى حوئب حمله مىكند و هر كدام باشد از صراط واژگون به آتش خواهد شد وقتى از ساربان شنيد كه اين محل حوئب است صدا زد و ناله بر آورد كه مرا برگردانيد اين سفر نامبارك است.
همان عبدالله بود كه سب اميرالمؤمنين را رواج مىكرد: روزى در اثناى خطبه على را سب نمود اين خبر به محمد حنفيه رسيد با تعجيل آمد و از براى او كرسى آمده كردند و در برابر عبدالله بروى كرسى نشست و از قريش توبيخ نمود كه در حضور شما على را سب مىكنند و شماها جلوگيرى نمىكنيد2.
و همو بود كه چهل روز در خطبه خود بر پيغمبر اكرم صلواة نفرستاد و عذر او اين بود كه بنى هاشم بوسيله او بر ما بزرگى نموده و فخر فروشى مىكنند3.
ابن ابى الحديد گويد ابن زبير دشمنى را با بنى هاشم آشكار و علنى نمود و از آنان بدگوئى كرد و به اين فكر شد كه آنان را بكشد و بسوزاند و عقيده خود را اظهار مىكرد اگر تمامى آل هاشم را بكشم در واقع كفار سحار را كشتهام اين خانواده نه اول دارد نه آخر و از همه دروغگوتر هستند محمد بن سعد بن وقاص عمل او را تحسين كرد و ابراز همكارى نمود و عبدالله بن صفوان بن اميه به آنها گفت نه اين تصميم صلاح است و نه سخن تو راست4.
عمر بن جر موز قاتل زبير
عمر بن جرموز شمشيرى به فرق زبير زده و زخم گران بر سر او وارد كرد و ديگر از خواب بيدار نشد و سر از تن او برگرفت به پيشگاه على شتافت نخستين روزى كه على از كار جنگ فارغ شده در خيمه نشسته بود ابن جرموز از حاجت اجازه خواست وارد محضر امام گرديد و قصه را شرح داد سپس سر زبير را پيش على گذاشت امام حالش منقلب گرديد و فرمود:
چرا از فرمان امام خود سرپيچيدى؟ مگر من نگفتهام عقب گريختهگان نرويد سپس شمشير زبير را گرفت و آنرا حركت مىداد و مدتى بر آن نگريست و فرمود طالماً جلى به الكروب عن وجه رسولالله با اين شمشير چه بسيار اندوهى و مشكلات را از پيامبر دفع كرده است5.
ابن جرموز عرض كرد يا اميرالمؤمنين جايزه ما را عطا كن فرمود بخدا قسم زبير را مرگ در مصرع زشتى دريافت همانا از رسولخدا شنيدم فرمود بشر قاتل ابن صفية بالنار كشنده پسر صفيه را با دوزخ مژده دهيد. ابن جرموز از نزد على (عليه السلام) بيرون شد درحالتيكه مىگفت با شما چگونه توان زيست در راه شما اگر كسى را بكشيم با دوزخ بشارت مىدهيد اگر با خود شما جنگ كنيم كافر مىشويم ابن جرموز با خوارج در نهروان بود و بدست على (عليه السلام) كشته شد6.
از اين ماجراى تاريخ معلوم مىشود كه زبير علاوه بر آنكه مبادى آداب و متصف به فضائل اوصاف انسانيت بوده كه بمجرد شنيدن صداى امام بدون مسامحه به حضورش شتافت و هرگونه رسومات تواضع را در حق امام رعايت نمود و با تذكر گفتار پيامبر اكرم سخت پشيمان و ناراحت گرديد و اصرار و تحريكات عايشه و عبدالله و اغواء رفيق خود طلحه در عقيده وى خللى ايجاد نكرد و جنگ را با على براى ابد تحريم كرد.
اشعار گذشته او بهترين شاهد است بر آنكه او اعتقاد بر مبداء و معاد داشته زيرا كسيكه چنان رشادت را داشته باشد كه يك تنه سپاه على (عليه السلام) را بشكافد و شهرت فارس عرب داشته باشد و على (عليه السلام) درباره شمشير او بگويد اين شمشير چه بسيار اندوهى را از پيامبر دفع كرده معلوم است قهرمان نامدار بوده و از طرفى رئيس سپاه و داعيه امارت مسلمين در سر داشته باشد يك مرتبه همه آنها را پشت پازده و دست بشويد بعلت يك حديث پيامبر كه جنگ با على دوزخ است منشائى غير از ترس خدا خواهد داشت.
ولكن اين ندامت زبير از گناهيكه در آن صحنه دامنش را ملوث كرده بود او را نميتوانست پاك و منزه نمايد زيرا از نظر عقل اين چنين گناهان با مجرد پشيمانى شسته نميشود بلكه لازم بود آنان را كه با اغواى او گول خورده و بجنگ امام آمده بودند از حقيقت مطلع ساخته و دعوت بر حق نمايد و همه آنها را به تبعيت اما دعوت نمايد و خود با آنها به قشون امام ملحق شود و با مخالفين بجنگد.
ندامت از جنايات بزرگ وقتى مأثر و مفيد است كه آثار جرم را برطرف سازد مانند حر بن يزيد رياحى اكتفاء بمجرد پشيمانى نكرد و خود را به پاى حسين انداخت و در مقابل سپاه دشمن خود را معرفى نمود و از حقائق پرده را برداشت و مردم را آگاه ساخت و جان خود را فداى دين نمود و مدال پر قيمت جمله انت حر فىالدنيا والاخره را از زبان حسين (عليه السلام) دريافت نمود.
نظرات شما عزیزان: